جدول جو
جدول جو

معنی خانی من - جستجوی لغت در جدول جو

خانی من
(مَ)
دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54 هزارگزی شمال خاوری اردکان و کنار راه فرعی پل خان به خانی من. این ناحیه در جلگه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و دارای 812 تن سکنه است که شیعی مذهب و به فارسی لهجۀ لری سخن میگویند. ده خانی من از رود خانه کر مشروب میشود و محصولش غلات و برنج است. شغل اهالی کشاورزی و راهش فرعی و بدانجا یک دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانمان سوز، برای مثال خرابت کند شاهد خانه کن / برو خانه آباد گردان به زن (سعدی۱ - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ بُ)
نام کوهی است در مازندران. رابینو در پاراگراف 31 یادداشتهای خود این نقطه را درجزء نام یک عده کوه ذکر می کند. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 153 و ترجمه فارسی ص 204)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از سلاطین ترک است که پیش از مغول بر ترکستان شرقی حکم میرانده اند، این طایفه به اسامی: ’خاقانیه’ و ’ایلک خانیه’ و ’خانیان’ و ’آل افراسیاب’ نیز شهرت داشته اند، رجوع به ’آل افراسیاب’ شود:
ز هول رزمگهش خانیان بترکستان
اگر کنند به کوه و بدشت ژرف نگاه،
فرخی،
تا جهان باشد جهان را عبرت است
از حدیث بلخ و جنگ خانیان،
فرخی،
سالار خانیان را با خیل و باخدم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار،
منوچهری،
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ماچین خلیفتی بنشاند،
منوچهری،
و با خانیان مکاتبت کنیم و از این حالها با ایشان سخن گوییم، (تاریخ بیهقی)،
آنکه چون سوی بخارا برد لشکر درفتاد
خانیان را در سر او خانه فریاد و انین،
لامعی،
پس سوی ماوراءالنهر رفت و سمرقند بستد بحرب و خانه خانیان از تخمۀ افراسیاب و خزینهای ایشان جمله با احمدخان بعراق آورد، (مجمل التواریخ و القصص)،
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ آوران یغما جانشان زدند یغما،
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 33 هزارگزی جنوب شهسوار، این ده ناحیتی است کوهستانی و سردسیر که 540 تن سکنه دارد، مذهب اهالی شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه این دهکده مالرو است و در زمستانها عده ای از آنها احشام خود را برای تعلیف به حدود خرم آباد می برند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شاهزادۀ ترویای پسر ترس و کالیروئه پسر زاوش (زئوس) بشکل عقابی درآمد و او را درربود و سمت شربتداری خدایان داد
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار واقع در شش هزارگزی جنوب نجف آباد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 225 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ زَ)
خانه متعلق بزوجه. خانه از آن زن. چون: فلانی در خانه زن خود زندگی میکند و از خودش خانه ای ندارد
لغت نامه دهخدا
(خُبْ با)
نام قریتی است به یمن در وادی خبان. گویند این قریه در حران است و آنرا ’قریه الاسود الکذّاب’ و ’کهف’ نامند. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع در 76 هزارگزی شمال باختر فیروزآباد و کنار راه فرعی فراشبند به کازرون. ناحیه ای است در جلگه و گرمسیر دارای 541 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 26500 گزی شمال خاوری ارومیه این ده در جلگه و کنار دریاچه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و سکنه اش 700 تن است، مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است و آب آنجا از نازلوچای و چشمه، و محصول آنجا غلات و توتون و چغندر و حبوبات و کشمش، و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جوراب میبافند، به این ده راه شوسه کشیده اند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
یا ’دی - آستیل آمین’ در حقیقت اتر دیاستیک تانن است که بشکل گرد زردرنگ خاکستری بی بو و طعم یا با طعمی ترش یافت شود و در آب غیرمحلول و در اسیدها و محلولهای قلیایی حل میگردد. دارای 85 درصد تانن است و با آلبومین و ژلاتین رسوب دهد. اگر مقداری تانی ژن را از راه دهان و معده داخل بدن کنیم قسمتی از آن بحالت تانی ژن و مقداری بحالت تانن در آخرین قسمت روده ها یافت میشود. تانی ژن را بعنوان ضدعفونی و ضداسهال دامها تجویز میکنند.
انسان
2- 3 گرم
سگ
0/25- 3 گرم
(از درمانشناسی عطایی ج 1 ص 478)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانه برانداز، ویران کننده خانه
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در اطراف تنکابن، حیاط –جلوی خانه، فضای بعد از حیاط خانه، خارج از محدوده
فرهنگ گویش مازندرانی
مارسیاه خانگی که در دیوار یا بام خانه لانه سازد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی بودن، آبکی
دیکشنری اردو به فارسی